دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

پراکندگی۲

بسته‌ی اینترنت یک ساعته را در وسوسه‌ی دو نیت خریداری کردم: اول دانلود «شوفی» از مهدی ساکی و دوم انتشار این پست.

دو روز است که در فراغتم به سراغ کتاب «تهوع» از سارتر می‌روم؛ شل گرفته‌ام و به دریافت‌های سطحی و نفهم‌وارانه‌ام رضا داده‌ام. از منی که مصرانه پایم را بر ته خط میخ کرده بودم، انتظار دیگری هم نمی‌رفت؛ به روزمره‌ی رخوت‌بار یک انسان افسرده نیاز داشتم تا تقلیدش کنم، و حالا این مقلدگری حسابی سر ذوقم آورده؛ وقتی سعی می‌کنم مثل او ببینم و بعد فکر کنم، احساس می‌کنم آنطور که باید می‌بود و نمی‌شد، بالاخره محقق شده؛ یعنی وجودم به قدر کفایت، راضی‌ام می‌کند.

قرار بود از «شوفی» بنویسم و پیش‌تر، از بدهکار کوتاه قامت؛ حوالی هفت غروب، وقتی مشغول خالی کردن سینک بودم وارد مغازه شد و ده تومان‌اش را لای جملاتی که می‌بایست شرم‌آلود می‌بود- اما نبود- دستم داد و من در پشت توده‌ی لبخندی که از چشم‌هایش آغاز می‌شد و گرداگرد سرش را می‌پوشاند، خیال خالی از دغدغه‌اش را دیدم و غبطه خوردم.

باید بیشتر به «شوفی» گوش کنم، فی‌الحال جز جملاتی آبکی از غروبی خواب‌آلود در سهند، دستاورد دیگری برایم ندارد.

«کمی به موضوع فکر می‌کند، خیلی کم، هر از گاه ناخنکی می‌زند»، افسوس و صد افسوس که من هم...

نظرات 2 + ارسال نظر
samar جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 11:18 http://glassbubbles.blogsky.com

چقدر پاراگراف دوم جالب بود واسم و فکرمو درگیر کرد! واقعا ما گاهی ادای چیزی رو درمیاریم که خودمون رو توجیه کنم که دنبال درست کردن و مواجه شدن با سختیاش نریم و تازه راضی ام هستیم از چاله یا تله یی که خودمون خودمون رو داخلش انداختیم!
واقعا دختر یه گرداب فکری حرفت درست کرد, دوستش داشتم مرسی

فکر می‌کنم که بایداز دقت ذهن خودت تشکر کنی چون من اصلا از این باب به ماجرا نگاه نکرده بودم. تفاوت فکری که موقع نوشتن بند دوم توی ذهنم بود با فکری که توی ذهن تو اومد، برام جالب بود و فهمیدنش مایه‌ی لبخندم شد، پس من از تو ممنونم :))

خانوم ف چهارشنبه 15 شهریور 1402 ساعت 20:53

سپهر گوگولی چطوره؟

یکم با دخترخاله‌های تازه‌ش به مشکل خورده اما خوبه :))

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد