دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

پراکندگی۱۲

آسمان سرمه‌ای بود. یک عکس از دستم گرفتم، خوب نشد. اما در یادم نگه می‌دارد که سرمه‌ای بود.

در ذهنم دنبال سناریوهایی می‌گردم که خود‌پسندی‌ام را ارضا کند. و حالا دستم رو شده است. خوب است.

در اتاقم نشسته بودم و برای اینکه مردن‌ام مسجل نشود، در چند جمله وضعیتم را شرح می‌دادم: جز سیگار کشیدن توانایی انجام هیچ کاری را ندارم. پس به اینجا آمدم تا کار دیگری هم کرده باشم. نمی‌دانم مشکل چیست. کمی خشم دارم. در کمین یک دعوا نشسته‌ام. امروز یک فرصتم را سوزاندم: راننده‌ی تاکسی وسط کوچه مانده بود تا از من امتحان رانندگی بگیرد. باید پیاده شده و می‌ترساندمش. خودم را برای راننده‌ی تاکسی بعدی آماده کرده‌ام.

نمی‌دانم. حجم خرابگی بالاست. می‌توانم خودم را بالا بکشم؟ نه فردا، که همین لحظه.

نظرات 4 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت 11:11

فقط میگذرونممم
تکراری و پر مسوولیت
ولی همین که سلامتم شکر

میدونم...
امیدوارم همیشه سلامت باشی

الف سه‌شنبه 7 آذر 1402 ساعت 09:34 https://elfinz.blogsky.com/

خودت را بالا کشیدی؟

بله، به وضوح!

نسیم دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت 12:49

سپهر کجاست
روبراهه؟

اون موقع که مشغول نوشتن بودم، خواب بود. آره، حالش خوبه.
حال تو چطوره؟ خوب می‌گذرونی؟

تراویس بیکل یکشنبه 5 آذر 1402 ساعت 22:42 https://t.me/travis1400

سلام
از این به بعد این جا می نویسم
https://t.me/travis1400

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد