دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

سوم


۱- مُتَجاهر: کسی که عمدا کار و عمل خود را آشکار سازد.

( ریشه: جهر)

تجاهر: آشکار و بی‌پرده مرتکب عملی شدن.


مثال:

• در آن لحظه که اصوات حامل شرم، او و آرامش را به تهاجر( از یکدیگر ببریدن) رساند، از گوشه‌ی آشپزخانه جاروی دسته بلند را برداشت و متجاهرانه بر سقف کوبید.



۲-مُتَحاشی: به یک سو شونده، جدا شده و دور ایستاده.


مثال:

• پس از چهل روز امتناع از جدال و فحاشی، صدایش زدند؛ متحاشی.

• به تحاشی‌گری جانم را از مرگ نجات دادم، حکم در خواب مردن برایم بریدند.

نظرات 2 + ارسال نظر
جان دو یکشنبه 25 دی 1401 ساعت 18:22 https://johndoe.blogsky.com/

تحاشی عنوان یکی از پست‌ها بود و حالا معنی‌اش رو کامل‌تر و عمیق‌تر نشون می‌ده

آره آره آفرین ^_^

خانوم ف یکشنبه 25 دی 1401 ساعت 00:35 http://Khanomef.blogsky.com

هیچی نفهمیدم :(

دو تا کلمه‌ایه که تازگی یاد گرفتم :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد