۱- مُتَجاهر: کسی که عمدا کار و عمل خود را آشکار سازد.
( ریشه: جهر)
تجاهر: آشکار و بیپرده مرتکب عملی شدن.
مثال:
• در آن لحظه که اصوات حامل شرم، او و آرامش را به تهاجر( از یکدیگر ببریدن) رساند، از گوشهی آشپزخانه جاروی دسته بلند را برداشت و متجاهرانه بر سقف کوبید.
۲-مُتَحاشی: به یک سو شونده، جدا شده و دور ایستاده.
مثال:
• پس از چهل روز امتناع از جدال و فحاشی، صدایش زدند؛ متحاشی.
• به تحاشیگری جانم را از مرگ نجات دادم، حکم در خواب مردن برایم بریدند.
تحاشی عنوان یکی از پستها بود
و حالا معنیاش رو کاملتر و عمیقتر نشون میده
آره آره آفرین ^_^
هیچی نفهمیدم :(
دو تا کلمهایه که تازگی یاد گرفتم :)