دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

هنوز دو/سوم

هامون پیام داد که رسیده و حالا مادرم می‌تونه بره. در جوابش گفتم" مرسی عزیزم" و بعد از خودم پرسیدم عزیزم؟ و جواب پیام آخرش رو ندادم تا بیش از پیش در کثافت فرو برم. تحت شدیدترین احساسات خارج از کنترل هستم؛ خردترین عواطف مردمی میتونه منو به گریه بندازه. نمیدونم. از انتظار خسته شده‌ام. بله؛ هامون را مقصر می‌دانم؛ پیش از این اتفاق با تصور وقوعش اینطور بودم که بعد از آن دیگر نه من و نه هامون. اما حالا رامم و همه‌ی سرزنش‌ها متوجه خودم است.

نظرات 3 + ارسال نظر
.. دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 12:18

فاضله تو همه وبلاگها نظر میذاره، اکثرا بی‌ربط.
جوابش نده.

همینطوره...

خانوم‌ف دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 11:15

لطفا کامنت هاتو نبند دیگه

بوس برای تو.

فاضله دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 11:15 http://golneveshteshgh.blogsky.com

محبت بد نیست

تو تا حالا سقط داشتی؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد