دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

پسری

پس افتادنم از خستگی را مطلقا رد می‌کنم، اما دستان نازورم همین چند دقیقه‌ی پیش صندلی را بر زمین انداخت و اگر مجبور به بیشتر راه رفتن بودم، خالی کردن زانوهایم امری محال نبود. در مغازه هستم، صداهای زیادی راه گوشم را پیش می‌گیرند اما با حواسم کاری ندارند و همین خوب است. شش کیلو هویج در سینک انتظارم را می‌کشند، برای پسران دبیرستان عدالت و شاید چند مشتری پای مغازه. به نظر می‌رسد که یکی از این پسرها نقشه‌ی کلاه‌برداری برای بستنی‌هایمان در سر دارد، از پچ‌پچی که امروز درِ گوش رفیقش کرد، حدس زدم و بعد هامون هم گفت که در مدرسه بدهکار است. چند روزی است که بوفه‌ی این دبیرستان پسرانه را هامون می‌چرخاند: شیر موز، شیر کاکائو، آب هویج و لقمه‌های شکلات و موز و بادام. درآمد ناچیزی نصیبمان می‌شود که به سبب ثابت بودنش، دلگرممان کرده.

و از خودم: امروز در شنبه‌بازار به هر طرف که نگاه می‌کردم، چشم‌های خندانی را روی خودم می‌یافتم، مودب‌ترها «پسری» خطابم می‌کنند و بی‌خبرتر‌ها، درجایی مثل صف نانوانی همچون پسری نابالغ، بی‌شرم با من طرف می‌شوند. فاجعه‌بارترین‌اش آقای میوه‌فروشی بود که فکر می‌کرد من و سپهر، پسرهای هامون هستیم. یا باید لباس‌های دخترانه‌تری بپوشم، یا اینکه قید موهای کوتاه را بزنم. بیشتر ترجیح می‌دادم که دختری را جذب مردانگی‌ام بکنم(!) اما همانطور که گفتم، تصویر جوانی نابالغ را از خود بروز می‌دهم. به عنوان یک مرد پذیرفته شدن برای جنس نر، سخت است و برای منِ ماده، غیرممکن. از در آمدن شور این ماجرا همین بس که خنده‌ی دیگری را حالا، حین نوشتن دریافت کردم. البته که گور پدر همگی‌شان، البته که می‌پذیرم برایشان غریب هستم و این مشکل آن‌ها نیست اما به هرحال، گور پدر همگی‌شان! باید یک نوع عاملیت برای خودم دست و پا کنم، نمی‌شود که همینطور دست‌مایه‌ی حرف‌ها و خنده‌ها بشوم، بفهمم و بگذرم. پس سرم می‌ماند، سنگین می‌شود. حیف است که اینطور سنگین شوم. باید جوابی داشته باشم، با چشم‌ها یا دهانم. هنوز نمی‌دانم چطور اما میفهمم، منتظر خبرم باشید!

نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 16 مهر 1402 ساعت 09:49

خیلی شجاعت داری
آفرین

نمی‌دونم. اتفاقا می‌خواستم بیام بنویسم که اگه براتون سوال پیش اومده که با این همه عذاب چرا اینکارو میکنم، حق دارین.. منم دنبال جواب همینم.

موج شنبه 15 مهر 1402 ساعت 22:32

من خیلی دوست دارم با موهای بلند یا حتی موهای کوتاه ببینمت .اگه موهات رو بلند کنی برات گل سر میخرم میارم بهت میدم

«البته تو همه جوره زیبایی»

پس کی میشه که ما همو ببینیم..؟
گل‌ سر و گرفتنش از دست تو؟ دیگه محاله موهامو کوتاه کنم

تو هم چه به دیدنم بیای، چه نیای، عزیز دل منی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد