دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

برای آنکه با لرزش دست‌هایش، طلب تاب‌آوری دارد.


آواز درخت خشک نارنج


هیزم شکن.

سایه‌ام شکن.

آزادم از عذاب دیدن بی‌باری‌ام نما.


زاده چرا به حلقه‌ی آیینه‌ها شدم؟

روز می‌پیچد به گرد من.

و شب مرا تکرار می‌کند

در همه‌ی اختران خود.


بی دیدن خویش، زندگی می‌خواهم.

و مور و باز را

به خواب خواهم دید

که برگ و پرنده‌ی من شده‌اند.


هیزم شکن.

سایه‌ام شکن.

آزادم از عذاب دیدن بی‌باری‌ام نما.


-فدریکو گارسیا لورکا

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد