دستنبو زاده های من
دستنبو زاده های من

دستنبو زاده های من

پراکندگی ۱۳

دو هفته‌ی اخیرم با رفت و آمد به رشت سپری شد. اول با یک ماشین بی‌سرنشین که گوشه‌ی یکی از کوچه‌های رشت پارک شده بود، برخورد کردم، صاحب‌اش را پیدا کردم و گواهینامه‌ام را به او دادم. دوم راهی بیمه و دفتر قضایی شدیم و سوم هم چادر به سر کرده و در یکی از دفاتر شورای حل اختلاف به پرداخت پانصد هزارتومان بابت هزینه‌ی دادرسی مکلف شدم. آقامصطفی، مردی که ماشین‌اش در هپروت من صدمه دید، در این دو هفته خیلی بیشتر از من دوید و هزینه کرد. نهایتا دیروز بعد از اینکه مسئول بیمه از ماشین من عکس برداشت، کار من تمام شد. آقامصطفی گفته که پانصدتومان را نمی‌خواهد. الان هم دوباره زنگ زد، به پانصدتومان اشاره کردم، گفت«آن پول هدیه‌ی من به پسرت، خواهری»! اگر نزدیک پریودم بود، می‌نشستم و اشک می‌ریختم! اما حالا فقط خیلی زیاد احساساتی شده‌ام.

دیروز که خسته و داغان از رشت برمی‌گشتم، خیلی دیر متوجه‌ی چراغی شدم که در آنی قرمز شد. ترمز سنگینی زدم و یک پراید از پشت با من برخورد کرد. تکان خوردم، داغ شدم و با تصور بلایی دیگر پیاده شدم. تنها کمی از رنگ ماشین‌هایمان رفته بود. آن راننده در استیصال به تقه‌ای احتیاج داشت تا اشک بریزد اما مرد بود و این در برایش بسته. نه نگاهم کرد و نه چیزی گفت. چون زن بودم. خوشبختانه آنقدر روی جای جای ماشین خط و رنگ‌رفتگی انداخته‌ام که هامون متوجهش نخواهد شد. من هم قرار نیست جز شما با کس دیگری از این ماجرا حرف بزنم. چه می‌شود کرد؟ هپروتم برای رانندگی خیلی بزرگ است، خیلی.

نظرات 7 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 13:21

تو کجایی دختر
بیا یه خبری بده دیگه
دارم نگران میشما

قربون محبتت برم عزیزم.
خوبم و روزهارو می‌گذرونم. نمی‌دونم چرا بیخودی سمت اینجا نمی‌اومدم!
حال تو چطوره؟

نسیم یکشنبه 10 دی 1402 ساعت 09:10

خوبی دختر زیبا
روبراهی

samar پنج‌شنبه 7 دی 1402 ساعت 09:52 https://glassbubbles.blogsky.com/

اسم رشت که میاد مغزم ناخوداگاه بقیه رو ایگنور میکنه رد میشه, خوشا به سعادت با این محل زندگیت تو ده-هیچ از خیلیا جلوتری تو زندگی.
هرچقدر حواست جمع باشه تعداد عجایب الخلقه توی رانندگی ماها زیاده و اگه حواست پرت شه که هیچی, ولی هیچی اندازه اون لحظه اولیه و صدایی که میاد حالمو بهم نمی زنه
خوشحالم که ختم به خیر شد و آدم حسابی گیرت اومد

همینطوره! جایی که زندگی می‌کنم، همونطوره که باید.
وای گفتی! -_- چه لحظه‌ی بیخودی!
ممنونم ازت.

الف سه‌شنبه 5 دی 1402 ساعت 10:52 https://elfinz.blogsky.com/

همین که جانت سلامت است، شکر.
ماشین برای همین زد و خوردهاست!

دقیقا همینطور است...

نسیم شنبه 2 دی 1402 ساعت 09:42

همین که همش به خیر گذشته شکر

آره، از وقتی تموم شده همش به خودم همینو میگم.

خانوم ف جمعه 1 دی 1402 ساعت 13:18

میخوای تو کلا پشت فرمون نشین

آره بخدا!

Mountain201۸ جمعه 1 دی 1402 ساعت 12:43

اینکه از مصائب پی‌در‌پی رخ داده فارغ شده‌ای، مبارک است. خسته نباشی.

بهترین پیامی بود که میتوانستم دریافت کنم.. ممنونم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد