چهار سال پیش، وقتی با هامون آشنا شدم و قرار هر روزهام مختص او شد، دو دوستی را که داشتم از دست دادم. هامون کسی نبود که بتوانم جایگاه یک دوست صمیمی را به او بدهم. تاب گله ندارم. فقط اینکه جای خالیای وجود دارد.
مشغول چت کردن با یک غریبه هستم. میگوید به نظرش میآید که انسان متفاوتی باشم. دیگر آنقدر خام نیستم که این حرفها دلم را خوش کند. اما احساس آشنایی برایم داشت. یاد قبلترها افتادم، که دوستانی داشتم و دوستی را تجربه میکردم.
این غریبه برحسب معجزه همصحبت خیلی خوبی است. گاهی احساس اینستاگرامیها را ازش میگیرم اما هنوز معجزه است. مثل من حرف میزند. مثل من فکر میکند. نوشتن را نجاتبخش میداند!
حرفمو پس میگیرم: خداباوره!
خیلی خوبه که داری با آدمهایی هرچند غریبه ارتباط میگیری. شاید اصلا همین غریبه بودنش باعث میشه بتونی باهاش راحت باشی. آدمها غیر از پارتنر و همسر و ... به کسانی نیاز دارند که بتونند غیر از رابطه عاطفی باهاشون چیزهای دیگر رو تجربه کنند.
ما خیلی به اون چیزهای دیگه نیاز داریم.
آفرین، دقیقا همینطوره! هرچند که احساسات دوگانهای بهم دست میده اما میدونم که باید مهارشون کنم.
همش چهار ساله هامون روداری ؟
انقدر تو غر زدی سر داداشم گفتم الان ده سالی هست دست کم
خوب کاری میکنی چت میکنی
به قول نسیم دوره ی ارتباطاته
احتمال ۹۹ درصد پسر بعدیم رو هامون بزارم
لامصب خیلی سکسیه اسمش
میگی هامون یه مرد قد بلند با موهای مجعد مشگی و پر میاد تو ذهنم
درست میگم یا کچله ؟
اهورا و هامون قشنگ میشن. اما جدی بچهی دوم؟ فراااار
آره! چیزی که میگی بهش نزدیکه
دنیا , دنیای ارتباطه
فقط باید توی ارتباط ها غرق نشد, باید مراقب خودمون باشیم
همینطوره.
اگه هامون هم با همین کیفیات با یکی در مجازی چت کنه اوکیی ؟
آره. اصلا بایدباشم. رسالتم همینه.
حقیقتش من قبلتر ها فکر میکردم اون یک نفر باید هم رفیقم باشه هم پارتنر، بعدتر ها فهمیدم که یک نفر نمیتونه همه چیز باشه، آدمیزاد به دوست و پارتنرم باهم نیاز داره. تازه هر دوستی هم یک مقداری میتونه همراه و همدم باشه. هرچقدر هم که آدمیزاد هم خودشو محدود تر میکنه، ولع به پا گذاشتن به مرزهای ارتباطی جدید هم بیشتر میشه.
آفرین، دقیقا همینطوره. با خط به خط حرفات موافقم.